سی و یکم
سی و یکم

سی و یکم

نود و چهارم

«اینکه هیچ چیز من شبیه آدم های عادی نیست رو قبول دارم. قبول دارم کسخلم. قبول دارم تکیه گاه مناسبی برای هیچ کس نیستم. قبول دارم که به خانواده م جز رنج هیچ چیزی ندادم. قبول دارم آدم جالبی نیستم و اساسا" توجه مثبت کسی رو به خودم نمیتونم جلب کنم همه رو قبول دارم دوست ندارم پام رو از گلیمم درازتر کنم فقد "گوهر لفظ دری تحفه و کالای من است" منو ببخشید عمرم مجال جبران کردن مضخرفیا و تنش هایی که بهتون تحمیل کردم رو نمیده.»


اینا رو توی دفتر خاطراتش نوشت و همزمان با صدای قژقژ فنر ها روی تختش دراز کشید دست هاش رو روی سینه گذاشت به سقف خیره شد توی تاریکی چشم چپش تقریبا" کور میشد سالها بود که اینطوری بود اما هیچوقت مثل اون شب به چشمش توی تاریکی نیاز نداشت دنبال آرامش میگشت توی ترک های نمناک گچ سقف اتاق ولی حیف که چشم چپش توی تاریکی اصلا" خوب کار نمی کرد، حیف.


+توضیح اینکه این وبلاگ فقط قراره تا سی و یکم دایر بمونه و من احتمالا" بعدش غیب میشم یا چی نمیدونم.

نظرات 1 + ارسال نظر
شخص نویسنده چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 ساعت 17:26 http://one-writer.blogfa.com/

من اینطور روون نوشتن رو دوست دارم
اینکه قراره نویسنده غیب شه اصلا خوب نیست

نظر لطفته

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.