سی و یکم
سی و یکم

سی و یکم

نود و نهم

پسره برگشت و محکم خوابوند تو صورت برتراند، برت در حالی که دستش رو صورتش بود روی دو زانو نشست و سیگارش رو از زمین برداشت و روی لبش گذاشت پسره داد زد: مگه نگفته بودی هرچی منطق نادرست‌تر باشه نتیجه ای که ازش بر میاد دلکش‌تر و لذت بخش تره ؟

برتراند راسل در حالی که مشوش شده بود کامی از سیگارش گرفت و باز سکوت کرد.

پسره بغض کرد و گفت: هی برت! معذرت میخوام منو ببخش دست خودم نبود که. فقط بگو حالا چیکار کنم.

برت به دیوار خیره شده و بود و چیزی نمیگفت

پسره با حالتی ترحم انگیز، ملتمسانه گفت : تو رو به خدا یه چیزی بگو

استیصال از سر و ریش پسره  روی کف پوش اتاق چیکه میکرد و برت همچنان سیگار می کشید

انگار که داشت از اعماق وجودش به چیزی فکر میکرد. پسره کم کم اشک می ریخت و منتظر بود.

برتراند جای دست پسره رو روی صورتش کمی مالید و با صدای گرفته گفت: متأسفانه بسیاری از مردم پس از این‌که به دامان شوربختی درافتادند، به سعادت از دست‌رفته خویش پی می‌برند؛ کاش تشنگی را تاب می آوردی، کاش ، کاش...

هشتاد و پنجم

پسره توی کافی نت به کافه چی گفت: تشنگی را میتونم تحمّل کنم، اما فریبِ سراب رو نه.

کافه چی با چهره متعجب نگاهی بهش کرد و گفت : پنج هزار تومن میشه.

پسره در حالی که داشت از کافی نت خارج می شد برگشت و گفت:

کاشکی تشنگی رو تحمل میکردم و راهش رو کشید و رفت.

به کافه چی گفتم میشه یه سیستم باز کنی ؟

کافه چی گفت: سیستم 5 بشین.

نشستم و کمی به چشمای پسره فکر کردم. گوگل پلاس رو باز کردم و نوشتم :

تشنگی را می توان تحمّل کرد، اما فریبِ سراب را نه، بیا تشنگی را تحمل کنیم.

و به بقیه کارام رسیدم ، چهره پسره تو ذهنم نموند اما چشماش و غم و نا امیدیه تو چشماش خیلی واضح جلومه هنوز و امروز بهتر از همیشه درکش می کنم.

پنجاهم

پسره رو کرد به چه گوارا و گفت : هی چه! میدونی چقد میخوامش ؟

چه برگشت و پکی به سیگارش زد و گفت : پس برو و بگیرش

پسره سرش رو انداخت پایین و گفت: نمیتونم نمیتونم

چه نگاهی به دیوار انداخت و گفت : ما هرگز نمی‌تونیم از داشتن چیزی برا زندگی مطمئن بشیم تا وقتی که براش مایل به مردن باشیم و این واقعیت خیلی ساده ایه.

پسره به حماقت چه پوز خندی زد و گفت : «آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز / پای پر آبله بادیه پیمای من است» منتها « ماه من روی زمین است و دلم در آسمان / قلب من در پی یار و یارهم با دگران»

چه کام عمیقی از سیگارش گرفت و به دیوار خیره شد، اشک از گوشه چشم پسره روی گونه ش جاری شد نور شمع سو سو کنان به قطره اشک می تابید و باعث میشد قطره اشک بدرخشه.

نود و چهارم

«اینکه هیچ چیز من شبیه آدم های عادی نیست رو قبول دارم. قبول دارم کسخلم. قبول دارم تکیه گاه مناسبی برای هیچ کس نیستم. قبول دارم که به خانواده م جز رنج هیچ چیزی ندادم. قبول دارم آدم جالبی نیستم و اساسا" توجه مثبت کسی رو به خودم نمیتونم جلب کنم همه رو قبول دارم دوست ندارم پام رو از گلیمم درازتر کنم فقد "گوهر لفظ دری تحفه و کالای من است" منو ببخشید عمرم مجال جبران کردن مضخرفیا و تنش هایی که بهتون تحمیل کردم رو نمیده.»


اینا رو توی دفتر خاطراتش نوشت و همزمان با صدای قژقژ فنر ها روی تختش دراز کشید دست هاش رو روی سینه گذاشت به سقف خیره شد توی تاریکی چشم چپش تقریبا" کور میشد سالها بود که اینطوری بود اما هیچوقت مثل اون شب به چشمش توی تاریکی نیاز نداشت دنبال آرامش میگشت توی ترک های نمناک گچ سقف اتاق ولی حیف که چشم چپش توی تاریکی اصلا" خوب کار نمی کرد، حیف.


+توضیح اینکه این وبلاگ فقط قراره تا سی و یکم دایر بمونه و من احتمالا" بعدش غیب میشم یا چی نمیدونم.

سی و نهم

پسره نشسته بود زیر باد کولر تا از گزند این گرمای اردیبهشتی حفظ کنه خودشو هر از چند گاهی گوشیشو در می آورد و نگاهی بهش میکرد منتظر بود.

- یه چیزی بگو .

- چی بگم ؟

- هرچه میخواهد دل تنگت بگو

- مفهوم فرهنگ  از مفاهیم بسیار متنوعیه که هر شاخه ای از تفکر و یا هر مکتب  و نحله فکری ،اون رو به شیوه خاصی تعریف می کنه و در اصول و مبانی نظری خودش به کار می بره؛ بنابراین فرهنگ دارای وسعت معانی و کاربردهای متنوعیه و در هر شاخه فکری دارای جایگاهیه که از اصول و قواعد اون تبعیت می کنه.پس مفهوم فرهنگ در رویکرد پسا ساختارگرا هم تابع پاره ای از قواعد فکری این رویکرده. ارائه تعریفی واحد از فرهنگ امکانپذیرنیست اصن و این به دلیل پیچیدگی مفهوم فرهنگه ریموند ویلیامز میگه: فرهنگ یکی از دو یا سه واژه بسیار پیچیده ایه که در زبان انگلیسی وجود داره…به این دلیل که این واژه باید در چندین و چند رشته مجزای فکری و در نظام های فکری متعدد و متمایزبرای تبیین مفاهیمی مهم استفاده بشه


سیگارشو آتیش زد و باز نگاهی به گوشیش انداخت.


ادامه دادم: از واژه فرهنگ برداشت های متفاوتی در هر دوره ای  می شده از اونجایی که ریشه کلمه فرهنگ در زبان انگلیسی cult هست در کاربرد های قدیمی  این واژه در زبان انگلیسی، فرهنگ معادل مفاهیمی  نظیر پرورش ، کشت و زرع و همچنین عبادت هم بوده حتا.از قرن شونزدهم تا قرن نوزدهم فرهنگ برای تبیین تکامل ذهنی افراد و نقش آموزش درچگونگی رفتارهای افراد به کارگرفته شده و بر این اساس فرهنگ ملاک و معیار ارزیابی رفتار افراد قرار می گرفته.آخرای قرن نوزدهم تعاریف جدیدی از کلمه فرهنگ بوجود اومده بوده که به سنت و زندگی روزمره به مثابه ابعاد فرهنگ تاکید کرده.


یه نگاهی به من کرد نگاه طلبکارانه عاقل اندر سفیه و پاشد رفت بیرون انگار که زیر کولر نشستن در کنار من ضررش بیشتر از فایده شه.